۱۳۹۳ آبان ۲۲, پنجشنبه

کلامی برای خودم..

شبی نه چندان دور..
همانان که مرگ فرا میخواندت بخویش..
خواهید دید چراغ کوچک سبزم خاموش است..
سحرگاهی در میدان شهر مردی بردار میشود و تو نظاره گر خواهی بود..
برایتان چه فرقی خواهد کرد..!! یک چراغ بیش یا کم؟!
و فردا تیتر روزنامه ها فریاد میزند!! دشمن خدا واسلام بر دار شد..!!
و تو با خودت خواهی گفت: شاید که سلطان دیگر آزاد شد..
__________________________
این متن رو برای خودم گفتم.. ساعت 12:57
1393/08/22
در این هنگامه خاموش از امید..
در این کویر بی مهری و حسرت..
در این اتحاد شغال و کفتار و قار قار کلاغان  وقیح..
راه آزادی فقط از حلقه ی داری میگذردو بس..
بوسه ایی بر درگاه آزادی.. بوسه ایی بر طناب دار خواهد بود..
شعرم سیاه و تلخ مخوان ای دوست.. راه آزادی  شیرین است..
کینگ استینگ
22/08/1393
09:42

۱۳۹۳ مهر ۲۷, یکشنبه

اشکالات علمی قرآن

خرافات عاشورا

باز هم محرم آمد با داستان ها و افسانه های جالب و مضحکش. بدون مقدمه می روم سر اصل مطلب.
در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته مضحک روز عاشورا بپردازم.

نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:

همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
به عکس زیر که نقشه پوشش طبیعی عراق است توجه کنید:
منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است.البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین:
هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدری را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى براى آنان قطع كنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 398)
قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد..  (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟

دوم هرمله و گردن علی اصغر:

این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند.
داستان از این قرار است:
حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم.
نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. به عکس زیر توجه کنید تا بهتر متوجه شوید:
پس تیر حرمله به کجا خورده است؟
تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید.
دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان.
سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟
در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته.
چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.
آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟

سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره:

این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد.
داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟
دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده  و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟
یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟
اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟
خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟
به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟
این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند.  از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.

بگو مرگ بر..

مقامات جمهوری اسلامی؛ شعار ضدغرب می دهند و فرزندان خود را به غرب می‌فرستند

http://wp.me/p2XofX-2cy

امانوئل اتولنگی، پژوهشگر ارشد “بنیاد دفاع از دموکراسی” در یادداشتی با عنوان “رهبران ایران علیه غرب موضع‌گیری می‌کنند اما فرزندان خود را برای تحصیل و کار به غرب می‌فرستند” که ماه گذشته‌ در وب‌سایت “بزینس انسایدر” منتشر شد، با اشاره به انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ایران بلافاصله بعد از تاسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ و برکناری اساتید سکولار از دانشگاه‌ها، نوشت که اگرچه امروز نیز رهبران جمهوری اسلامی هم‌چنان شعار “مرگ بر امریکا” سر می‌دهند و «انگلیس را در پشت هر توطئه‌ای می‌دانند»، اما در همین حال، فرزندان‌شان «بدون ترس از نگرانی‌های اخلاقی و معنوی برای تحصیل به خارج از کشور هجوم می‌برند».

آقای اتولنگی از مریم فریدون، دختر حسین فریدون (برادر جوان‌تر حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی)، به عنوان یکی از این موارد نام برده و با اشاره به تحصیل او در مقطع کارشناسی دانشگاه کلمبیا در آمریکا نوشته که خانم فریدون پس از آن با دریافت بورس تحصیلی “لرد دارندورف” (Lord Dahrendorf) که از جمله بورس‌های “دویچه‌بانک” آلمان است در کالج معتبر “مدرسه اقتصاد لندن” به تحصیل پرداخت و در حال حاضر نیز در در شعبه لندن “دویچه‌بانک” مشغول به کار است.

مریم فریدون در زمان دانشجویی در نیویورک نیز زمان کوتاهی را به عنوان کارآموز (انترن) در “کمیسیون وضعیت زنان” سازمان ملل متحد مشغول بود که به نظر نمی‌رسد این موقعیت نیز بدون نسبت خانوادگی‌ و نزدیکی‌اش به حکومت ایران، قابل دسترس می‌بود.

نویسنده‌ی یادداشت هم‌چنین با اشاره به سوابق حسین فریدون به عنوان کسی که در سال ۱۳۵۷ از جمله مسوولان تامین امنیت آیت‌الله خمینی در بازگشت به ایران بود، و پس از آن نیز در مقام‌هایی چون سفیر جمهوری اسلامی در مالزی و عضو هیأت نمایندگی این حکومت در سازمان ملل متحد مشغول بوده و اکنون نیز دستیار ارشد برادرش است، اهدای بورسیه‌ی تحصیلی “دویچه‌بانک” آلمان که هدف از آن، “کمک به دانشجویان نیازمند کشورهای در حال توسعه و نوظهور” است به برادرزاده رییس جمهوری اسلامی با توان مالی مناسب را “تعجب‌برانگیز” توصیف کرده است.

او همسر مریم فریدون را نیز “سجاد خوشرو”، پسر غلام‌علی خوشرو، سفیر کنونی جمهوری اسلامی در سوییس معرفی می‌کند. سجاد خوشرو که دانش‌آموخته‌ی حقوق “دانشگاه شهیدبهشتی” در ایران است، فوق‌لیسانس خود را در رشته‌ی فایننس بین‌الملل در مدرسه‌ی حقوق دانشگاه هاروارد امریکا گذرانده و هم‌اینک نیز دانشجوی مقطع دکترا در رشته‌ی مطالعات حقوقی-اجتماعی در دانشگاه اکسفورد انگلستان است. او زمانی به عنوان مترجم، محمد خاتمی را در برخی سفرهای خارجی‌اش از جمله سفر به نیویورک جهت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد همراهی می‌کرد.

امانوئل اتولنگی در ادامه با اشاره به تحصیل مهدی ظریف، فرزند محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، و هم‌چنین احمد عراقچی، برادرزاده‌ی عباس عراقچی، قائم‌مقام و معاون وزارت خارجه در “دانشگاه شهری نیویورک”، می‌نویسد که مهدی ظریف بیش از ده سال در امریکا تحصیل و زندگی کرده و هرچند که در بازگشت به کشور مدعی شد که در امریکا به عنوان “تحلیل‌گر داده‌ها” برای شرکت معتبر ارتباطاتی “ورایزن” (Verzion) کار می‌کرده اما بر اساس اعلام این شرکت، وی تنها در یکی از شرکت‌های پیمانکار ورایزن مشغول به کار بوده است.

جزییات بیشتر را به همراه تصاویر هر کدام از این افراد در وب‌سایت "تقاطع" بخوانید و ببینید.

http://taghato.net/article/8466

۱۳۹۳ مهر ۲۵, جمعه

صرفا جهت لگد به حافظه ی برخیها



کوبانی به امید "اصلاح" داعش، به ذلّت تن نداد . . .
---------------------------------------------------------
يك فعال سياسی در صفحه فيسبوك خود نوشته است: کوبانی نقض ایران است، تمام چیزهایی که مردم کوبانی هستند، مردم ایران نیستند!!
کوبانی شهر کوچکی است كه مقابل یک مشت وحشی مسلمان ایستاده، مقابل شرّ ایستاده... ایران یک کشور است که تسلیم بی‌ چون و چرای شرّ است، مردم ایران در بقای شرّ سهیم هستند!!
کوبانی بین بد "اسد" و بدتر "داعش" هیچکدام را انتخاب نکرد. کوبانی به امید "اصلاح" داعش به ذلّت تن نداد. کوبانی در اسلام دنبال چهره رحمانی نبود. مردم ایران ۳۶ سال است برای توجیه ذلتشان، بین بدتر و بدتر تر در حال دستمالی شدن هستند!! زن کوبانی انتخاب میکند تا برای آزادی بجنگد، زن ایرانی‌ روسری را میپذیرد و برای رفسنجانی‌ و خاتمی و ظریف و روحانی کفّ می‌زند و در فیس‌بوک قربان صدقه‌شان می‌رود!!!
مرد کوبانی به "اصلاح پذیری" داعش، به اصلاح پذیری "شرّ" باور ندارد. مرد ایرانی‌ منتظر است آزادی و دموکراسی از زیر عبای امثال خاتمی و روحانی در بیاید!! کوبانی نقیض ایران است... مردم کوبانی همه آن چیزی هستند که مردم ایران نیستند....
مردم کوبانی با دست خالی‌ برای راستی‌ میجنگند، مردم ایران به آتش کشیده شدن منطقه توسط سپاه را نگاه کردند و امروز برای سردار سلیمانی هورا میکشند!!!
کوبانی به خاطر مدارا، به خاطر اقلیت‌های مذهبی‌ و قومی، به خاطر برابری در تاریخ می‌ماند و مردم ایران به خاطر اینکه به همه ظلم‌هایی‌ که زیر بینی‌‌های عملکرده‌شان به اقلیتهای قومی و دینی،به دگراندیشان، به دگر باشان و به مظلومین شد، وقتی‌ مشغول انتخاب بین بد و بدتر بودند، از یادها خواهند رفت... کوبانی نقیض ایران است... تنها کسانی‌ که نباید برای کوبانی دل بسوزانند ایرانیان هستند، چون کوبانی همه آن چیزی است که شما نیستید....

۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

از سلسله مباحث بسیار خواندنی راجع به جنایات مرحوم امام در این سرزمین

از سلسله مباحث بسیار خواندنی راجع به جنایات مرحوم امام در این سرزمین
«مخفیانه چیزی با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگیرند و بگردندشان ببینم ماجرا چیه. خودم از کیف پسره این روزنامه مجاهدین را در آوردم. یادم هست فامیلیش شریعتی بود. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اینجوری باید با این جانوران برخورد کرد»

محمد صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی آخوند شیعه ای بود که در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ با حکم خمینی به عنوان حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب منصوب شد. وی ۱۴ سال شاگرد خمینی در کلاس‌های دروس مذهبی بود، مردی که خمینی آن را پسر دیوانه صدا می زد.

وی در خاطراتش در مورد نحوه انتخابش به عنوان حاکم شرع می‌نویسد: « آقا [ خمینی] با شناختی که از روحیه انقلابی من داشتند عصر روز ۲۴ بهمن ۵۷ مرا به دفترشان احضار کردند و فرمودند: این حکم را به نام شما نوشته‌ام. حقیر پس از دیدن حکم به حضورشان عرض کردم: آقا این حکم سنگین است. فرمودند: برای شما سنگین نیست. گفتم مخالفین و وابستگان به طاغوتیان علیه من تبلیغ می‌کنند. آقا فرمود: من پشتیبان شما هستم و بالاخره این حکم را به کسی بدهم که به او اطمینان داشته باشم.» خلخالی در پاسخ مخالفان به اعدام‌ها، آنها را به خمینی ارجاع می‌داد.

خلخالی سه دوره نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی و نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری بود. حزب توده ایران صادق خلخالی را نامزد خود در اوایل انقلاب در انتخابات مجلس شورای اسلامی معرفی کرده بود.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120121_l44_tudeh_party_mullah_people.shtml

تعداد کسانی که بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران به حکم صادق خلخالی اعدام شدند، به دهها و دهها نفر می رسد. به لیست کامل آنها دسترسی ندارم اما نام تنها چند تن از آنها که معروف تر بودند، اینجا هست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/فهرست_اعدامیان_سرشناس_به_فرمان_صادق_خلخالی
http://fa.wikipedia.org/wiki/رده:اعدام‌شدگان_به_حکم_خلخالی

خلخالی خاطرات خود را منتشر کرده و در آن از اقدامات خود دفاع کرده‌است. وی در خاطرات خود، از اینکه نتوانسته بسیاری از کسانی را که قصد اعدام آنها را داشته به جوخه اعدام بسپارد، ابراز ناخرسندی کرده‌است. در این کتاب تناقضاتی به چشم می‌خورد.
http://www.4shared.com/office/8twC6RX4/Sadegh_Khalkhali-Matn_Kamel_Kh.html

همچنین گفتگوی خلخالي با حسين مُهري نکته های جالبی دارد
KHALKHALI, حجت السلام خلخالي، قاضي شرع - HOSSEIN MOHRI, حسين مُهري

در حاشیه:
مسعود نقره کار  سلسله مطالبی از اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های اين حکومت و در جبهه جنگ منتشر کرده است. پیشنهاد می کنم نگاهی به آن هم بیاندازید.
http://news.gooya.com/columnists/archives/cat_noghrehkar.php

جمهوری اسلامی نسخه سال ۱۳۸۸ را هم از زبان زندانیان مظلومی نظیر مسعود علیزاده، شاهد و قربانی کهریزک می توانید بخوانید.
http://www.kaleme.com/1390/12/16/klm-93558/
 · 

۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

واقعا" من نمیتوانم..

نمیتوانم بر آئینی باور داشته باشم که دستور به کشتن داده است. نمیتوانم یک عمر تمام از مغز خود استفاده نکنم . ● نمیتوانم قبول کنم که ( قرآن) با آن همه اشتباه کتابی از طرف موجودی برتر است . ● نمیتوانم دستورات و فرهنگ بیابانگردان هزاران سال پیش را در زندگی خود اجرا کنم . ● نمیتوانم یک شیاد به نام روحانی را راهنمای خود قرار دهم . …

● نمیتوانم روزانه چندین بار به زبان عربی بگویم : الله از بقیه گنده تر است . ● نمیتوانم به رسالت محمد بن عبدالله که هرگز ندیدمش شهادت بدهم ، من دروغگو نیستم . ● نمیخواهم سایر مردم دنیا به من بگویند تروریست . ● نمیخواهم و نمیتوانم کشتار اجدادم به دست مسلمین را فراموش کنم . ● نمیخواهم و نمیتوانم قوانین مربوط به قصاص در اسلام را انسانی و متمدنانه بدانم . ● نمیتوانم بنا به دستور خدایی که هرگز درکش نکرده ام و پیامبری که هرگز ندیدمش کسی که باوری مخالف من دارد را نجس بدانم . ● نمیتوانم بنا به دستور خدایی که هرگز درکش نکرده ام و پیامبری که هرگز ندیدمش اگر کسی از اسلام خروج کرد بکشمش . ● نمیتوانم بنا به دستورات اسلامی به سمت زنی که به هر دلیلی با دیگری رابطه جنسی داشته سنگ پرتاب کنم . ● نمیتوانم ناجی خود را ته چاه فرض کنم . ● نمیتوانم به خاطر تمام سختی ها و دشواری های زندگی آن کس را که مدعی هستند همه چیز را آفریده سپاسگزار باشم . ● نمیتوانم برای خوشنودی خدایی مجهول مقدار زیادی پول را در جیب عربستان سعودی بریزم و مقدار زیادی از وقت خود را صرف کنم که دور یک مکعب سنگی بچرخم . ● نمیتوانم کشتن انسانها با نام الله را توجیه کنم به خصوص کشتتار کودکان را که در صدر اسلام و به دست امامان و پیامبر اسلام صورت گرفته . ● نمیتوانم آسایش سایرین را به خصوص کسانی که به اسلام باور ندارند را هنگام سحر با پخش گوش خراش اذان بر هم بزنم . ●


۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه